ماهی

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

ماهی

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

گلایه

گفتی اگر مرا در قفس کنی می میرم 

گفتم می ترسم رهایت کنم. 

گفتی پرنده پرواز می خواهد 

گفتم عشق پرواز می خواهد. 

                                  گفتی تو رهایم کن من آزادانه برایت می خوانم و بروی شانه هایت  

                                       می نشینم...گفتم باشد. 

رهایت کردم تا آزادانه برایم بخوانی و روی شانه ام بنشینی 

شکارچی دام گسترد و تو رفتی.من ماندم با چشمانی پر اشک.......

ماهی در آب در انتظار آب است............هست؟

دریغ از...

مرز‌‌،مرزی بود بین تئاتر هرمزگان و کشور،تئاتری که در سالهای نه چندان دور رقابت در آن موج می زد اما حالا.......

در جشنواره سراسری تئاتر ماه که چندی پیش در تهران برگزار شد و نمایش مرز برگزیده جشنواره استانی ماه هرمزگان در این جشنواره به اجرا در آمد.

دریغ از یادی از نام هرمزگان در روز اختتامیه جشنواره.البته با آنچه در مجموعه تئاتر استان می گذرد دور از ذهن نبود.واین نتیجه نگاه یک جانبه و خاص است.

بگردیم و ریشه این مصیبت را بیابیم و یاد آور شویم که با گفتن، اتفاقی نخواهد افتاد.

و با منم گفتن....................